آخرین روز مسافرت
امروز آخرین روزیه که نیشابوریم و بعدازظهر راهی تهران هستیم. امروز صبح که بابابزرگ برای بیرون رفتن آماده شده بود، رفتم پیشش و خواستم منو با خودش ببره. اونم گفت برو لباس بپوش تا ببرمت. منم مانتوی مامانی رو پوشیدم. فکر کنم دیگه آماده آماده باشم. حالا باید برم پیش بابابزرگ تا منو با خودش ببره چرا همه به من میخندند چرا به مامانی نمی خندند ...
نویسنده :
✿مهدیه✿
9:40